با گذشت بیش از نیمی از سال، هیچ فیلمی در اکران89 نتوانست میلیاردی شود، در حالی که در سالهای گذشته چند فیلم به رقمهای بالا دست پیدا میکردند.
حتی اگر فروش «اخراجیها»ی دهنمکی را در حد یک پدیده ارزیابی کنیم نمیتوانیم فیلمهای دیگری که به باشگاه میلیاردیها پیوستند را نادیده بگیریم؛ فیلمهایی چون «توفیق اجباری»، «سوپراستار» و... . واقعیت این است که ریزش مخاطب سینمای ایران در سال 89 شیبتندی به خود گرفته و این را میشود به خوبی در آمار فروش فیلمها مشاهده کرد. به عنوان نمونه میتوان از «یکجیبپرپول» که پرفروشترین فیلم در حال اکران است یاد کرد؛ فیلمی که فقط کمی بهتر از دیگر فیلمهای روی پرده فروخته و احتمالا با فروشی 400میلیونی سینماهای گروهش را از دست خواهد داد.
«یک جیبپرپول» توسط قدرتالله صلحمیرزایی یکی از کارگردانهای پرکار سینمای عامهپسند ساخته شده. صلح میرزایی هم تقریبا تمام الگوهای امتحان پس داده فیلمهای قبلی خود و دیگران را به کار برده و همه تلاشش را کرده که فیلمی منطبق با معیارهای گیشه بسازد ولی فرمولی که در ساختههای قبلیاش مانند «دلداده» و «زندگیشیرین» جواب داده بود، اینبار با وجود افزودن به ملاط مایههای عامهپسند نتوانسته تماشاگر گستردهای را جذب سالنهای سینما کند.
«دلداده» در اکران 87 نزدیک به نیم میلیارد در تهران فروخت و «زندگی شیرین» سال گذشته در تهران به فروش کلی 800میلیونتومان دست یافت.
«یک جیب پرپول» با همان کارگردان و همان بازیگران و همان سبک و حالوهوا در حالی نصف این مبلغ را فروخته که امسال شاهد افزایش قیمت بلیت سینما نیز بودهایم. به این ترتیب اگر به جای فروش فیلمها، به مقایسه تعداد تماشاگران بپردازیم با آمار نگرانکنندهتری مواجه میشویم. آیا کمدیهای نازل سرانجام حوصله تماشاگر را سربردند؟ یا اینکه وقتی تماشاگر میتواند همین نوع کمدیها را با بهایی نصف قیمت بلیت سینما از سوپرمارکت محلش تهیه کند دلیلی برای سینما رفتن نمییابد؟
هرچه هست سینمای عامهپسند ایران که در همه این سالها تمام ایرادها و ضعفهایش را پشت پسندعامه مخفی میکرد، دیگر دلیلی برای این فخرفروشی ندارد. وقتی فیلم روشنفکرانه «چهلسالگی» بیشتر از «یکجیب پرپول» میفروشد، میتوان این نتیجه را گرفت که تماشاگر علاقهمند به جوادرضویان و رضاشفیعیجم تماشای ارزان و بیدردسر «لیموترش»، «به روح پدرم» و تله فیلم در راه، «وفا2012» را به دیدن فیلم صلحمیرزایی و امثالش در سینما ترجیح میدهد.
افت کیفیت شدید فیلمهای ایرانی وقتی با حضور رقبایی قدرتمند مصادف میشود، نتیجهاش همین صندلیهای خالی است. تماشاگر هم نیازش به محصولات سرگرمکننده را از راههای دیگری اقنا میکند. درسالی که سینماها از کمترین رونق این سالهایش برخوردار بوده از سریال «قهوهتلخ» مهرانمدیری تنها در یک روز 500هزار نسخه فروش میرود. تماشاگران پرتعداد «قهوه تلخ» مخاطبان بالقوه سینمای ایران هستند که مجموعهای از عوامل باعث فراری دادنشان از سالنهای سینما شده است.
نشانههای بحران، هم کاملا آشکار است و هم اینکه طیفهای مختلفی از اهالی سینما در روزهای اخیر نسبت به آن هشدار دادهاند. شورای عالی تهیهکنندگان در آخرین نشستاش که با حضور نمایندگان کانون تهیهکنندگان، مجمع فیلمسازان و انجمن تهیهکنندگان مستقل تشکیل شد، به بررسی شرایط بحرانی اقتصاد سینمای ایران پرداخت که خروجیاش این بود:«بحران اقتصادی دامن سینمای ایران را فرا گرفته است و در صورتی که برنامهای مدون و پیشگیرانه انجام نشود، صنعت ملی سینمای ایران به سمت ورشکستگی خواهد رفت.
شورای عالی در پی مباحث خود اعلام خطر و هشدار به آحاد تهیهکنندگان سینمای کشور را لازم دانست چراکه باتوجه به روند کنونی، به نظر میرسد نه تنها تهیهکنندگان سینمای کشور بلکه سینماداران نیز با این بحران روبهرو شده و اثرات آتی آن به ورشکستگی صنعت سینما منجر خواهد شد.»
چند روز بعد انجمن سینماداران نیز با صدور بیانیهای نسبت به مسئله ریزش مخاطب چنین هشدار داد:«سالهاست سینماداران زنگ خطر را شنیدهاند و وضعیت بد اقتصادی سالنهایشان را نیز به تمام مسئولین کشور یادآوری کردهاند اما متاسفانه تا به امروز راهکارهایی که جهت برون رفت از این بحران ارائه شده حتی به عنوان مسکنهای مقطعی نیز کارایی ندارد.
آمار و ارقام دهه اخیر نشاندهنده آن است که تمامی شاخصهای فروش خوب، مانند تولید و توزیع و سالنهای سینما سیر صعودی داشتهاند اما در مقابل باز هم با کاهش روزافزون مخاطب مواجه بودهایم و تنها دلیل موجه آن، چه بخواهیم و چه نخواهیم نزول کیفیت فیلمهای تولید شده است. ادامه چنین روندی به زودی سالنهای موجود را نیز به تعطیلی میکشاند و آن وقت زمانی میرسد که دیگر مخاطبان حاضر نیستند حتی به صورت رایگان نیز به تماشای این فیلمها بنشینند».
جالب اینکه در چنین شرایطی بازار تولید همچنان پررونق است. نزدیک به 70فیلم یا بهتازگی آماده نمایش شدهاند و یا مراحل فنیشان را طی میکنند و بیش از 80پروژه نیز در ماههای اخیر پروانه ساخت دریافت کردهاند که تعدادی از آنها در مرحله پیشتولید به سر میبرند، در حالی که وقتی بحران مخاطب در سینما تا این حد جدی میشود، اولین نتیجهاش در مرحله تولید به چشم میآید. به عنوان نمونه از اواسط دهه 50 بحران اقتصادی به شکلی گسترده دامن سینمای ایران را گرفت که نتیجهاش در سال 56 رسیدن به آمار تولید 12فیلم بود، در حالی که در سال 50، 92 فیلم ساخته شده بود.
در حال حاضر اما با آنکه نشانههایی کاملا آشکار و عیان از بحران اقتصادی مشاهده میشود، گویی کسی کاری به آنچه در مرحله اکران رخ میدهد ندارد و همه به شدت مشغول تولید هستند! جالب اینکه شاهد ورود بیرویه کارگردانان و تهیهکنندگانی به عرصه تولید هستیم که مشخص نیست بر چه مبنایی صلاحیت فعالیت در سینمای حرفهای را یافتهاند. کافی است به پروانه ساختهای صادرشده در یک سال اخیر مروری کنیم تا ببینیم تعداد نامهای ناآشنا به عنوان تهیهکننده و کارگردان تا چه حد گسترده و خارج از عرف است. در واقع سینمای ایران در شرایط نامطلوب اقتصادی، نه تنها مدام بر تعداد فیلمها که بر تعداد سینماگرانش نیز میافزاید.
فیلمهایی که ساخته میشوند و کسانی که به جمع تهیهکنندگان و کارگردانان میپیوندند به توقعاتی در آینده نزدیک دامن میزنند که بعید به نظر میرسد که کسی توان پاسخگوییشان را داشته باشد.
ریزش مخاطب در کنار افزایش تولید، یک پارادوکس عجیب است که فقط در سینمای ایران ممکن است رخ دهد؛ سینمایی که با بحران جدی صندلیهای خالی مواجه است با بالا بردن آمار تولید نمیتواند بر مشکلاتش فایق آید؛ سینمایی که آنقدر نازل و نحیف شده که تله فیلمهای بیکیفیتی که در سوپرمارکتها عرضه میشوند میتوانند تاثیری تعیینکننده بر سرنوشتاش بگذارند. هرچه هست ادامه روند فعلی میتواند به ورشکستگی کامل بخش خصوصی منجر شود.
آن وقت شاید دور نباشد پیشبینی سینماداران که «روزی میرسد که تماشاگر حتی به صورت رایگان نیز به تماشای فیلمها ننشیند».